|
شک |
 |
اینقدر شک بهم کرد که حتی موضوع به دوستانی ه تو فیس بوک یا من رو اد رده بودن یا اونا منو میگفت اینا کین ادمای سالمی نیستن اخه من که انیا رو واسه دوست دختر انتخاب نکرده بودم خیر سرم واسه اینکه ه مطلبی میزاریم تو پیج فیس بوق براشون امیل بره تاحدی که گفتم اگر ثابت کنم چی
یوژ و پسور اکونت فیس بوقمو دادم گفتم ببین فقط 5 روز توش فعالیت کردم بعدشم من ساکس نه دارم نه الان نیاز دارم گفت باشه اگر ثابت کردی و من اشتباه کردم عذر میخوام
رفت و اومد گفت درسته اکونتت لاک شده و تاریخ تولدمو میخواد و خودمم ندارم و عذر خواست
موضوعم از سر نماز شروع شد و اینته من نمازو نخونده بودم و بدقولی کرده بودم
خبر خوبم این ه با ابجی افسانه هم اشتی کردم از فائزه خیلی پرسید خیلی از خودش پرسیدم وقتی فهمید زینب نامزد کرده ناراحت شد که چرا بهش نگفته زینب والله چمیدونم خلاصه میگه فازی چی شد میگم نخواست واسه چی میگم خب گفت تو نه خونتون شیرازه نه خشکلی نه پولدار عشق که براش مهم نبود اصلا دیگه یه جورایی باورم شده ه واقعا نمیشه فعلا حداقل مهمترین فاتور باید پول داشته باشی چی میدونم والله چقدر دلم میخواد ازدواج کنم ولی خب نمیشه یه زنی مث این بانو اونم نمیشه بابامونم معلوم نیست جوونیاش چی مکرده که بگیم بابامون پولداره تا وقتیم ه ما شرایطمون جور شه بانو حتما دوتا بچه هم داره
بابامینا رفتن مرودشت منم خونه تنهام یه مروری رو عکسای گذشتمون کردم لی خندیدم
نظرات شما عزیزان:
|
|
|
|
|