جایی برای نوشتن خاطرات
مشترک
 
 
آرشيو خاطرات

خرداد 1393

مرداد 1392

تير 1392

خرداد 1392

ارديبهشت 1392

فروردين 1392

اسفند 1391

بهمن 1391

دی 1391

آذر 1391

آبان 1391

مهر 1391

____________________
آخرین روز نوشته ها

test

۱۰ جمله از ۱۰ شخصیت معروف و ثروتمند

پارسال ماه رمضون

۹ راه آسان برای بالا بردن کارایی سایت شما

تکنیک جذب اعتماد مخاطبان در وب سایت و فروشگاه مجازی

هفت درس که از استیو جابز آموخته ایم

خواب خوب

اولین دیدار

زیر بارون

بانو دیگه رفته

کلید پولدارشدن

مراقب جیبت باش!

کدامین پل ؟؟؟؟

علم یا ثروت؟

علم یا ثروت؟

لج

بدقولی

جواب بانو

مگه نگفتی،مگه نگفتم

عید اومد

____________________
نويسندگان

آقا و بانو

بانو

____________________
پیوندهای روزانه

دختر عزیزم حنا

Love me

حمل و ترخیص خرده بار از چین

حمل و ترخیص چین

جلو پنجره اسپرت

مستر قلیون

یکانسر

آی کیو مگ

____________________
پیوند ها

ردیاب ماشین

جلوپنجره اریو

اریو زوتی z300

جلو پنجره ایکس 60


____________________
امكانات جانبي

RSS 2.0

 

 
 
 

چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:,

عنوانی نداشتم بگذارم

 

خیلی الان برام سخته نمیدونم اما الان هرچی میکشم حقمه واقعا خودم کردم که لعنت بر خودم باد اصلا باورم نمیشه که بانو رفته باشه بانویی که همیشه ارامشی بود همیشه با صداقتی و سادگی که داشت با خنده هایی که داشت بهم امید میداد اما الان این همه موفقیت بدون اون اصلا شیرینی نداره همش بادش میفتم هش دارم اذیت میشم نمیدونم حق داره و تقصیر من بود وقتی یادم افتاد به تصمیم واسه نماز خوندن و اینکه چقدر خوشحال شد چقدر واقعا ولی من نامیدش کردم چجورم واقعا من چیکار کردم کاش کیتونستم نمازمو بخونم یه روز برگردم بگم بانو الان دیگه نماز میخونم الان میتونی تصمیمی بگیری که منو بخای یا نه واقعا فک نکن دختری به صداقت  اون پیدا بشه گاهی عصبانی میشد اما بازم برام دلپذیر بود خدایا اصلا برام خوبیش وصف ناپذیره خدایا برش گردون منم نمازمو میخونم قول میدم

 

 

 

باشگاه زبان آموزان انگلیش کمپ

 
 

پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:خاطرات مشترک,

کاش بود

کاش بانو بود تو این روزا ه سایت داره آمارش بالا و بالاتر میره مارو تشویق میکرد حالا قدرشو میدونم و اون صدای دلنشینش ه میگفت وایززز چرا اینقدر نامید من به شما ایمان دارم ولی من از همه چی نامیدش کردم و کاریشم نمیشه کرد بجز غصه خردن خدایا تقصیر خودم بود ولی کاری کن برگرده

دیشب رفتیم خونه برادر دامادمون یه لحظه گفتن که واسه سمیرا دخترعموت تو سه روز سه تا خواستگار اومده گفتم مگه میشه اتفاقا خواستگاراشم این چنینی که میگفتن همشون خوب ولی از روستای خودمون پسر اقای بانشی یی از اهالی روستا فردی ابرو دار که همه فرزنداش معلم و درس خونده هستن اون یکی که اسمش جواد هست و یزد درس خونده بود رشته علوم ازمایشگاهی و میره سر کار و شرایط خوبیم داره هم قراره بره یا اینکه رفته رو نمیدونم من گفتم بهترین گزینه جواده چرا چون هم پئر و مادرشو میشناسن هم بچه روستای خودمونه ضمنا یادم رفت بگم این عموم طهماسب دوره ابتدائی که بودیم رفتن مرودشت یعنی سمیرا بزرگ شده شهره و رشته بهداشت محیط خونده کاردانی و الانم سرکاره بهمن ماه هم میره مقطع کارشناسی واسه ادامه تحصیل (خاک تو سر ما با این شانسمون همش دخترا میرن ادامه تحصیل پدر مارو سوزونده این سربازی که یه مشت دختر تو کلاس ما که ای بی سی هم بلد نبودن الان کارشناسی دارن میخوونن ماهم هیچ) خلاصه کلی خوشحال دم واسه این خواستگارش

شاگرد جدیدمون خانم اکبری که استاده هم واسه خودش کلی تعریف کردنی داره یه خانم بشاش و خوش رو البته با شوخی های بزرگ که ادمو میترکونه اونم رشتش از زیر شاخه های پزشکی هست مرتب میخونه و به قول خودش مارو ببین استادمون کوچیک تره خودمونه (البته به شوخیا)

فردا بم با بانو و برو پچشون کلاس دارم

وای نمیدونین دیشب چقدر تو خواب گریه ردم خواب دیدم یکی از دوستای دانشگام همکلاسیمم هست اومد خوابم که موفق شده بود ادامه تحصیل بده بعد اینکه رفت تو خوا اینقدر گریه کردم که چرا من نتونستم ادامه بدم واقعا دارم زجر میکشم نمیدونید چقدر سخته

 

اما بازم توکل بخدا

باشگاه زبان آموزان انگلیش کمپ

 
 

چهار شنبه 22 آذر 1391برچسب:,

همه حرفات راسته

هنوز شک دارم زیاد

ذهنم خیلی مشغول شده

اونروز ازش پرسیدم که بهم دروغ گفته یا ن

گفت نه.......پس یعنی همه حرفات راسته.......درسته؟؟؟؟؟؟همه حرفات راست بود........

در مورد نمازت,در مورد گناهت در مورد امتحان کردنت

ناراحتم از خودم بعد از این همه مدت هنوز نتونستم شخصیت پسرا رو بفهمم این همه دوستام میگفتن من باورنکردم....ی اخلاق بد دارم تا نبینم باور ندارم......الان باوردارم.......

این همه دوستام میگفتن  من میگفتم نه اونا هم ادمند.....نمیشه.....

الان اصلا دوست ندارم باهاش حرف بزنم .....اصلا.........

 

باشگاه زبان آموزان انگلیش کمپ

 
 

دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:,

دیگه چی بگم؟

نمیدونم قدیما وقتی مشکلی با بانو پیش میومد حس میردم میبخشم

اما الان نه دیگه امیدی ندارم نمیدونم چرا

اره همین حسو دارم

باشگاه زبان آموزان انگلیش کمپ

 
 

یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:,

اعتمادم رفت

من فقط به خاطر نمازش ناراحت نیستم

ی حرفی گفت که من داشت اشکم در میاومد .....ی گناهی رو گفت انجام داده که داشتم دیوونه میشدم وقتی شنیدم...........

بعد که دید اوضاع خرابه میگه خواستم امتحانت کنم.....من دیگه نمیدونم کدوم حرفش راسته کدوم دروغ....به من دروغ میگه.....منم به خاطر کارش دیگه بهش اعتماد ندارم.....اعتمادی که داشتم رفت....

 

باشگاه زبان آموزان انگلیش کمپ

 
 

شنبه 18 آذر 1391برچسب:خاطرات مشترک,

شک

اینقدر شک بهم کرد که حتی موضوع به دوستانی ه تو فیس بوک یا من رو اد رده بودن یا اونا منو میگفت اینا کین ادمای سالمی نیستن اخه من که انیا رو واسه دوست دختر انتخاب نکرده بودم خیر سرم واسه اینکه ه مطلبی میزاریم تو پیج فیس بوق براشون امیل بره تاحدی که گفتم اگر ثابت کنم چی

یوژ و پسور اکونت فیس بوقمو دادم گفتم ببین فقط 5 روز توش فعالیت کردم بعدشم من ساکس نه دارم نه الان نیاز دارم گفت باشه اگر ثابت کردی و من اشتباه کردم عذر میخوام

رفت و اومد گفت درسته اکونتت لاک شده و تاریخ تولدمو میخواد و خودمم ندارم و عذر خواست

موضوعم از سر نماز شروع شد و اینته من نمازو نخونده بودم و بدقولی کرده بودم

خبر خوبم این ه با ابجی افسانه هم اشتی کردم از فائزه خیلی پرسید خیلی از خودش پرسیدم وقتی فهمید زینب نامزد کرده ناراحت شد که چرا بهش نگفته زینب والله چمیدونم خلاصه میگه فازی چی شد میگم نخواست واسه چی میگم خب گفت تو نه خونتون شیرازه نه خشکلی نه پولدار عشق که براش مهم نبود اصلا دیگه یه جورایی باورم شده ه واقعا نمیشه فعلا حداقل مهمترین فاتور باید پول داشته باشی چی میدونم والله چقدر دلم میخواد ازدواج کنم ولی خب نمیشه یه زنی مث این بانو اونم نمیشه بابامونم معلوم نیست جوونیاش چی مکرده که بگیم بابامون پولداره تا وقتیم ه ما شرایطمون جور شه بانو حتما دوتا بچه هم داره

بابامینا رفتن مرودشت منم خونه تنهام یه مروری رو عکسای گذشتمون کردم لی خندیدم

 

باشگاه زبان آموزان انگلیش کمپ

 
 

جمعه 17 آذر 1391برچسب:,

نا امیدی

خستم و نا امید

الانم که باهاش حرف میزنم فقط به خاطر نمازشه.....

خیلی نا امیدم

باشگاه زبان آموزان انگلیش کمپ

 
 

سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:,

شرمده

بی پولی خیلی بده حتی تاحدی که پول کارت شارژم نداشته باشی که جواب بانو رو بدی که دوتا از پیاماش پاسخ نداده بمونه دیگه غلط کنم پول بدم پدر بگم برو بانک بریز به حساب یا اینکه پولمو تو خونه بزارم چون این پیدر و مادر هی برمیدارن دیگه نمیدن ادمم روش نمیشه بگه بده والله دوروز کار کردیم چه ادعاهایی دارن راستی بنا با درخواست های بانو روابط رسمی شده این پستو گذاشتم ه ازش عذرخواهی کنم دیشبم نه شارژ نداشتم نه خونه بودم که آنلاین بشم

باشگاه زبان آموزان انگلیش کمپ

 
 

چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:,

اقا ناراحتی؟؟؟

نمیدونم چرا چند وقته حس میکنم اقا ازم ناراحته......

هرچی هم بگه نیس اما من حس میکنم.....

باشگاه زبان آموزان انگلیش کمپ

 
 

چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:,

بانو توجه کن

 

بانو خانم ممنون از نظرت میدونم همه نایز به جفت دارن اما جفت داشتم خیلی سخت شده مثلا خودت منو قبول میکنی نه فقط منتظری من پولدار شم؟

 

باید منتظر بمونیم تا موقعیتش پیش بیاد البته اگر تا اون موقع جونی مونده باشه

بانو عکساتو برام ایمیل کم سایت معتبری که بشه روش آپلود کنی پیدا نکردم مث عکسای خودمون رو وبلاگون ببین همش زده وطن دانلود واسه اینکه که اونجا آپلود ردیم حالا هاست اپلودشون منحل شده عزیز دل واسه خودم بفرست

 

ولی اگر آهنگی چیزی داشتی خواستی به من تقدیم کنی برو این سایت زیری ولی تو این سایت عکس رو میشه آپلود کرد اما قابلیت نمایش نداره

سایت آپلود

 

راستی یادت نره اون حرفاتو بزنی

باشگاه زبان آموزان انگلیش کمپ

 
 

چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:,

ی دنیا ممنون:)

الان اقا پیام داد  ی اهنگ فرستاده و مطلب........خواب بودم کنجکاوشدم اومدم ببینم چیه ....

فعلا مختصر جواب میدم...

اقا ناراحت نباید باشید هر کسی نیاز به ی جفت داره تا حرفاشو بهش بگه و بهش تکیه کنه....تو دوران ناامیدی بیاد دست بذاره رو شونت بگه من همراهتم و بهت امید دارم....

واسه همه حرفات خوشحال شدم به جز تصویرش.....

نمیدونم چی گفتی درباره ی هاست....اصلا نمیدونم چی هس....در کل یادم بده چطور عکس بذارم

به خاطر اهنگ هم ی دنیا ممنون خیلی قشنگ بود...دوستش دارم

 

 

باشگاه زبان آموزان انگلیش کمپ

 
 

چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:,

یه حرفایی

 

یه حرفایی همیشه هست که نمیشه گفت گاهی از بعضی چیزایی ه خدا تو ذات ما آفریده از خدا گله مندم بعضی نیازا که واقعا ادمو اذیت

خدایا بانو صورتش هرچه زودتر خوب شه نمیدونم این بانو آخرش بانوی من میشه یا یکی از اقوام یا یه غریبه ولی اصلا به ازدواج امیدی ندارم وقتی یه جفت حلقه شده یک ملیون و دویست هزار حالا من بدبخت چقدر دانش آموز درس بدم درسته ازدواج خوبه ولی وقتی نمیشه باید قیدشو زد هرچی میخواد بشه شاید گناهیم سر بزنه ازت اما تا حد ممکن با آنتی ویروس نماز جلوشو میگیرم بابای پولدارم نداریم ه دخترا امیدشون به جیب بابامون باشه همشون میگن نه اخلاق و از این جفنگا مهمتره اما خدایی دروغ میگن نه عشق مهمه نه صداقت پولدار باش برا به دست آورردنت دس به اسلحه میشن و دوئل میکنن اره حقیقته اینجا بادی گفت حقیقت تلخه

خیلی خوشحالم که بانو مرتب به خودش رسیده و کلی غذا خورده میخام این آهنگو بهش تقدیم کنم هروقت دلش برا مامان جونش تنگ شد گوش کنه بانو اگر آپلود عکس بلد نیستی یادت بدم یا اینکه عکسا رو بفرست تا رو هاست خودم برات آپلود کنم لینکشو بدمت راستی بانو این شاگرد جدیدم که استاد دانشگاهه هم فامیلی خودته امشب اولبن جلسمه راستی آخر تونستیم 50 $ رو انتقال بدیم و حسابمون واسه سه ما شارژ شد

راستی نظر درباره آهنگ یادت نره و اون حرفیم ه میخای برزنی و میترسی ناراحت بشم رو بزن قرار نیست ماچیزی از هم پنهون کنیم نمیدونم فائزه 30/8 تولشدش بود بش تبری گفتم اونم بعدش زنگ زد

دانلود آهنگ خشکله

باشگاه زبان آموزان انگلیش کمپ

 
 

چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:,

این چند روز

17 ساعت تو راه بودم ......از 3 صبح تا 8 شب....

4 ساعت تو ترمینال نشستم......اه چقدر از ترمینال بدم میاد......اونم 4 ساعت رو صندلی نشسته باشی ...تنها...سر صبح که هیچ خانومی دو رو برت نباشه....احساس نا امنی میاد سراغت....

دندونمو جراحی کردم...ی طرف صورتم ورم کرده ...چهرم مضحک شده.....از دوشنبه هیچ تغییری نکرده....

درد داره....ن راحت میتونم حرف بزنم ن غذا بخورم.......

این چند ر و زکه خونه بودم حسابی غذا خوردم .....یا حلیم یا ابگوشت یا هم مامانم برامکله پاچه درست میکرد

من عاشق این غذا هام

میخواستم عکس بذارم یادم رفته بود چطوری.....هر کار کردم نشد

خیلی خوشحال شدم ب خاطر بورسیه ای که برای شاگردات انجام دادی اقا....ایشالا اجرت با امام حسین....خیلی خوشحال شدم

.....اقا خستس ......بحث رو باز نمیکنم چون ناراحت میشه ,اخه بحثش تکراریه دفعه ها قبل به بحث رسید...

روووم نمیشه ازش خواهش کنم یا چیزی بخوام......حس میکنم حرفام بهش بر میخوره....حتی  اگه بگه بر نمیخوره اما من حس میکنم خیلی ناراحت میشه..........

راستی اقا....من هنوز متوجه نمیشم فائزه چرا بهت زنگ میزنه و اذیتت میکنه......

قرار شد اخلاق بدم رو بگه که نگفت........هنوز منتظرم

خیلی خوابم میاد ..........خستم

 

باشگاه زبان آموزان انگلیش کمپ

 
 

دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:,

کشتی منو

همش تو این فکر بود که تصمیم گرفته ا رابطمون فقط استاد و شاگرد باشیم قرار  بود با مامان بانو حررف بزنم بش بگم با دخترش دارم حرف میزنم چون یه چیزی به نام علاقه نسبت بهش برام به وجود اومده اما خب نشد تو این مدت یه کم به خدا نزدیک شدیم یه گناهیی هم که تکرار میکردیم کمتر شده یعنی خیلی خوب شده

همش منتظر بودم که بهم بگه آقا اگر ناراحت نمیشین من تصمیم گرفتم که باهم روابطمنو شاگرد استادی باشه دیدم نوشته یه خواهش قلبم ترکید تا صفحه باز شد دیدم اینو نوشته و گفته که من اون اقا رو بخشیدم توهم فائزه رو ببخش خب بانوی محترم درسته به هردمون ظلم کردن اما عشقمون بودن یه زمانی براشون اشک ریختیم ائنا مارو کشته باشنن نمیتومی از ته دل نفرینشون کنیم من که همیشه میگم یه شوهر پولدار گیرش بیاد تازه شب عاشورا بهم زنگ زد گفت که سرت درگیر دوست دختراته گفتم اره ایونقدر که به کشورهای حوزه خلیج فارسم صادر میکنم زنگ زد و گفت یکی از پسرای دانشگاه رو دیده زتگ زده به من میگه اون دختره که همیشه باش بود کی بود حالا اتفاقی دختره هشهری خودم بود و پسره هم شاگرد خودم تازه فهمیدم که داداشم داره

آخرشم گفت خب قبول کن تو شرایطشو نداری نه پول نه همشهریمی نه خشکلی خب منم در جوابش گفتم واقعا برات متاسفم تو فقط ظاهر بینی تو عشق منو نادیده گرفتی رفتی سراغ مادیات

هنوزم رو حرفمم به جایی برسم واسه  دیدنم نوبت بگیری

بانو هم که یادی ازمون نکرد بگه مردیم زنده هستیم خلاصه منم گفتم ببینم کی یادمون میکنه دیدم نه

خلاصه از بابت تصمیمشم خیلی خوشحالم منم کمکت میکنم

والله هرچی فکرشو کردم دیدم ما واسه سیدالشهداء هیچی نداریم بدیم تصمیم گفتم البته در حد یه تصمیم که ده نفر که علاقه مند با یادگیری زبان انگلیسی رو دارن اما استطاعت مالی ندارن رو بورسیه کنیم و رایگان درس بدیم اوول ثبت نام کنیم با شمارشون اسم و ایمیلشون رو بفرستن به شماره سایت و ماهم در با یاری حق قرعه کشی کنیم و هر سال بیشترش کنیم حالا ببینم نظر شما چیه

 

راستی چرا با مامانش نتونستم حرف بزنم؟

 

 

باشگاه زبان آموزان انگلیش کمپ

 
 

دو شنبه 6 آذر 1391برچسب:,

ی خواهش

سلام

امیدوارم خوب باشید....

ی خواهشی از شما دارم اقا......اگه میشه فائزه رو ببخش.....من بخشیدم اون آقارو...دلم شکسته بود اما سبک شدم

نفرینم رو هم پس گرفتم.....الان فقط امیدوارم خوشبخت بشن

اگه تو هم اینکارو کنی فکر کنم خیلی راحت تر باشی.........

امیدوارم خدا کمکم کنه

ی مساله دیگه....تصمیم دارم اخلاقای بدمو عوض کنم.......اگه میشه بهم بگو اخلاقای بدم رو.....ی دنیا ممنون میشم

 

باشگاه زبان آموزان انگلیش کمپ

 
 

جمعه 3 آذر 1391برچسب:,

یه م ارامش

حالا که دارم نماز میخونم تازه میفهمم امام حسین کیه و چی رده الان میفهمیدم که چرا قبلنا تو مراسما چرا اشکم در نمیومد امروز یه مطلب گذاشتم رو سایت و الانم میخوام برم پییش دوستم

بانو هم رسیده خونه دیشب گفت یه خواهشی کنم ناراحت نمیشین؟

خب منم تیز گرفتم که میخواد بگه این روزا زیاد زنگ نزن چون خونه هستم گفتم باشه متر زنگ میزنم فقط یه پیام تو روز میگم بم میگمه خوشم میاد گاهی تیز میگیری خب چکار کنیم؟

بای بای

 

باشگاه زبان آموزان انگلیش کمپ

 
 

پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,

مسافر

بانو تو راه خونه هست

منم کمر درد دارم

خونه عمو نذر داشتن دعوت بودیم

 

باشگاه زبان آموزان انگلیش کمپ

 
 

Weblog Themes By Blog Skin

  

اسلایدر