17 ساعت تو راه بودم ......از 3 صبح تا 8 شب....
4 ساعت تو ترمینال نشستم......اه چقدر از ترمینال بدم میاد......اونم 4 ساعت رو صندلی نشسته باشی ...تنها...سر صبح که هیچ خانومی دو رو برت نباشه....احساس نا امنی میاد سراغت....
دندونمو جراحی کردم...ی طرف صورتم ورم کرده ...چهرم مضحک شده.....از دوشنبه هیچ تغییری نکرده....
درد داره....ن راحت میتونم حرف بزنم ن غذا بخورم.......
این چند ر و زکه خونه بودم حسابی غذا خوردم .....یا حلیم یا ابگوشت یا هم مامانم برامکله پاچه درست میکرد
من عاشق این غذا هام
میخواستم عکس بذارم یادم رفته بود چطوری.....هر کار کردم نشد
خیلی خوشحال شدم ب خاطر بورسیه ای که برای شاگردات انجام دادی اقا....ایشالا اجرت با امام حسین....خیلی خوشحال شدم
.....اقا خستس ......بحث رو باز نمیکنم چون ناراحت میشه ,اخه بحثش تکراریه دفعه ها قبل به بحث رسید...
روووم نمیشه ازش خواهش کنم یا چیزی بخوام......حس میکنم حرفام بهش بر میخوره....حتی اگه بگه بر نمیخوره اما من حس میکنم خیلی ناراحت میشه..........
راستی اقا....من هنوز متوجه نمیشم فائزه چرا بهت زنگ میزنه و اذیتت میکنه......
قرار شد اخلاق بدم رو بگه که نگفت........هنوز منتظرم
خیلی خوابم میاد ..........خستم